دیجیتال دفتریم

دیجیتال دونیامیزا، داها یاخین‌دان بیر باخیش

دیجیتال دفتریم

دیجیتال دونیامیزا، داها یاخین‌دان بیر باخیش

...
بیر قاریش تاپسایدیم
بایراغیلین قانلی کؤلگه‌سیندن،
چَکَردیم ائلیمین یورغونلوغونا؛
دینجَل دیَردیم.

هادی قاراچای-/لاغلار/باداملیق‌لار

سون باخیشلار
یازارلار

جیم کامینز -دانشگاه تورنتو - لینگوامون - خانه زبان. اتاق مطالعه. سپتامبر 2009


یکی از جنبه های جهانی شدن که پیامدهای قابل توجهی برای مربیان دارد، افزایش حرکت مردم از کشوری به کشور دیگر است. تحرک جمعیت از عوامل متعددی ناشی می شود: میل به شرایط بهتر اقتصادی، نیاز به نیروی کار در بساری از کشورها که زاد و ولد پایینی را تجربه می کنند، جریان مداوم پناهندگی ناشی از کشمکش بین گروه ها، ظلم یک گروه نسبت به دیگری، و یا بلایای زیست محیطی. تلفیق اقتصادی در اتحادیه اروپا نیز حرکت آزاد کارگران و خانواده هایشان در میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا را تسهیل میکند. این واقعیت که امروزه مسافرت بین کشورها کارامد و سریع شده، به وضوح تحرک جمعیت را تسهیل می کند. نتیجه تحرک جمعیت، تنوع زبانی، فرهنگی، نژادی و مذهبی در مدارس است. به منظور شفاف سازی، در شهر تورنتوی کانادا، 58 درصد دانش آموزان مهدکودک ها متعلق به خانواده هایی هستند که انگلیسی استاندارد برای آنها، زبان ارتباطی معمول نیست. مدارس اروپا و آمریکای شمالی برای سال های متمادی این تنوع را تجربه کرده اند و سیاست ها و شیوه های آموزشی بین کشورها و حتی درون کشورها، تفاوت گسترده ای با یکدیگر دارند. در برخی کشورها، گروه های نئوفاشیستی، سیاست های راسیستی آشکاری را در رابطه با مهاجرت و جوامع مختلف فرهنگی، ترویج می دهند. احزاب و گروه های سیاسی دیگر، تا حدودی جهت گیری های روشن تری اتخاذ کرده و راه هایی برای "حل مشکل" جوامع مختلف و تلفیق آن ها در مدارس و جامعه جست و جو می کنند. با این حال، آن ها حضور جوامع گوناگون را به عنوان یک "مشکل" تعریف می کنند و پیامدهای مثبت کمتری برای جوامع میزبان می بینند. آن ها نگران این هستند که تنوع مذهبی، نژادی، فرهنگی و زبانی، هویت جامعه میزبان را تهدید کند، به همین دلیل، سیاست های آموزشی را که باعث رفع "مشکل" می شود، ترویج می دهند.

در حالی کهگروه های نئوفاشیستی مدافع بیرون راندن مهاجران یا حداقل محروم سازی از جریان اصلی جامعه هستند (برای مثال در مدارس و مناطق مسکونی که تا حد زیادی تفکیک شده اند)، بیشتر گروه های لیبرال مدافع جذب به جریان اصلی جامعه اند، با این حال، "آسمیلاسیون" از جهات بسیاری شبیه "محروم سازی" است، تا جایی که هر دو گرایش، برای رفع "مشکل" طراحی شده اند. تحت هر دو سیاست، گروه های متنوع فرهنگی، دیگر قابل مشاهده یا شنیدن نخواهند بود. سیاست های آسمیلاسون در آموزش، دانش آموزان را در جهت حفظ زبانشان دلسرد می کند. هرگاه دانش آموزان خواهان حفظ زبان و فرهنگ خود باشند، این طور به نظر خواهد رسید که توانایی کمی در تشخیص و فهم جریان اصلی فرهنگ و یادگیری جریان اصلی زبان جامعه دارند. 

گرچه ممکن است دانش آموزان به خاطر صحبت به زبان مادری در مدرسه، تنبیه فیزیکی نشوند، آنچه به آنها دیکته می شود این است که اگر می خواهند از طرف جامعه و معلمان مور پذیرش قرار گیرند، باید هرگونه وفاداری به زبان و فرهنگ مادری را انکار کنند.

این گرایش به "حل مشکل" برای تنوع در آموزش، هنوز در بیشتر کشورهای آمریکا و اروپا غالب است که متاسفانه می تواند پیامدهای فجیعی برای کودکان و خانواده هایشان داشته باشد. این مسئله، حق کودکان را برای آموزش مناسب نقض نموده و رابطه بین کودکان و والدینشان را تضعیف می کند. هر مربی با اعتباری موافق این مسئله خواهد بود که مدارس باید بر پایه تجربه و دانشی که کودان به کلاس می آورند، ساخته شوند و آموزش ها نیز باید توانایی ها و استعدادهای کودکان را ارتقاء دهند. وقتی ما زبان کودکان را نابود کرده و رابطه آنها را با والدین قطع کنیم، در تناقض با جوهره آموزش خواهیم بود، خواه این کار سهوا انجام شود یا به صورت عمدی.

نابودی زبان و فرهنگ در مدارس همچنین تاثیر متقابل شدیدتری برای جامعه میزبان خواهد داشت. در عصر جهانی شدن، جامعه ای که به منابع چندزبانی و چندفرهنگی دسترسی داشته باشد توانایی ایفای نقش بهتری در زمینه اقتصادی و اجتماعی در صحنه جهانی خواهد داشت. در عصری که ارتباط متقابل فرهنگی در سیر تاریخ بشری جاری باشد، هویت تمام جوامع متحول می گردد. چالش پیش روی مربیان و سیاستگزاران، شکل دادن به تکامل هویت ملی به روشی است که به حقوق شهروندان (اعم از کودکان مدرسه) احترام گذاشته و منابع اقتصادی، زبانی و فرهنگی ملل را به حد اعلی برساند. اتلاف منابع زبانی کشور از طریق دلسرد کردن کودکان از پرورش زبان مادری آنها از نقطه نظر نفع شخصی، کاملا نابخردانه بوده و هم چنین بیانگر نقض حقوق کودک است. (برای بررسی جامع سیاست های بین المللی و شیوه های مربوط به حقوق بشر زبانی به Skutnabb-Kangas 2000 مراجعه شود).

مدارس چگونه می توانند آموزشی مناسب برای کودکان چندزبانه و چندفرهنگی ارائه دهند؟ گام اول، یادگیری آن چیزی است که پژوهش در مورد نقش زبان و خصوصا زبان مادری کودکان در رشد آموزشی آنها بیان می کند. 


در مورد رشد زبان مادری چه می دانیم؟

دوزبانگی تاثیر مثبتی بر رشد آموزشی و زبانی کودکان دارد. همچنین هنگامیکه کودکان در تمام سال های پایه ابتدایی مدرسه به رشد توانایی هایشان در دو یا چند زبان ادامه می دهند، درک عمیق تری نسبت به زبان و کاربرد موثر آن به دست می آورند. آنها عملکرد بیشتری در پردازش زبان به خصوص هنگام رشد علمی در هر دو زبان خواهند داشت و قادر به مقایسه و مقابله با روش هایی هستند که در آن هر دو زبان، واقعیت را سازماندهی می کند. بیش از 150 مطالعه صورت گرفته در طول 35 سال گذشته به شدت از آنچه فیلسوف آلمانی"گوث" می گفت حمایت می کند: کسی که فقط یک زبان می داند، در واقع هیچ چیز از آن زبان نمی داند. تحقیقات نشان می دهد که کودکان دوزبانه ممکن است در تفکر خود در نتیجه پردازش اطلاعات از طریق دو زبان، انعطاف پذیری بیشتری داشته باشند. جزئیات بیشتر بر روی یافته های تحقیقاتی خلاصه زیر را می توان در Baker (2000)، Cummins (2000) و Skutnabb-Kangas (2000).


سطح رشد زبان مادری کودکان پشتوانه ای قوی برای پیشرفت زبان دوم آنهاست.

کودکانی که با پایه ای قوی در زبان مادری وارد مدرسه می شوند، توانایی های سوادآموزی را در زبان مدرسه پرورش می دهند. هنگامی که والدین قادر به گذران وقت با کودکان و بحث با آنها و قصه گویی به آنها به روشی باشند که لغات و مفاهیم زبان مادری آنها را پرورش دهد، کودکان برای یادگیری زبان مادری با آمادگی بیشتری حضور می یابند و از نظر تحصیلی موفق تر خواهند بود. دانش و مهارت کودکان در تمامی زبان ها، از زبان مادری آموخته شده در خانه تا زبان مدرسه، منتقل می شود. کودکان دو زبان از نظر رشد مفاهیم و توانایی های فکری، به یکدیگر وابسته هستند. انتقال در میان زبان ها می تواند دوطرفه باشد: هنگامی که زبان مادری در مدرسه ترویج می یابد(برای مثال در یک برنامه آموزشی دوزبانه)، مفاهیم، زبان و توانایی های سوادآموزی که کودکان در زبان غالب یاد می گیرند، می تواند به زبان مادری انتقال یابد. به طور خلاصه، زمانی که محیط آموزشی امکان دسترسی کودکان به هر دو زبان را فراهم کند، این زبان ها باعث رشد یکدیگر می شوند.


ترویج زبان مادری نه تنها به رشد زبان مادری کودکان بلکه توانایی‌های کودکان در زبان غالب مدرسه نیز کمک می کند.

این یافته ها با توجه به یافته‌های قبلی تعجب آور نیستندکه، (۱) دوزبانگی مزایای زبانی به کودکان می بخشد (۲) توانایی های موجود در دو زبان بطور قابل توجه و معنی داری به همدیگر وابسته یا از هم جدا هستند. زمانی که مدرسه در شرایطی مناسب به طور موثر زبان مادری را آموزش داده و در شرایط مناسب، دانش را در آن زبان توسعه می بخشد، کودکان دوزبانه در مدرسه رشد علمی بهتری از خود نشان می‌دهند. در مقابل وقتی که کودکان به طرد زبان مادریشان تشویق شوند و متعاقبا رشد آن متوقف شود، بنیان شخصی و مفهومی آنها برای یادگیری مخدوش می‌شود.


صرف زمان آموزشی از طریق یک زبان اقلیت در مدرسه، بر رشد آکادمیک کودکان در زبان غالب، خللی وارد نمی‌کند.

عده‌ای از آموزگاران که به آموزش به زبان مادری یا برنامه های آموزشی دوزبانه بدبین هستند، اینگونه بیان می‌کنند که نگران هدر رفتن زمان آموزشی زبان غالب در مدرسه هستند. برای مثال در یک برنامه آموزش دوزبانه، که 50 درصد از زمان صرف آموزش در زبانی است کودک در خانه به آن صحبت می‌کند و 50٪ زمان برای زبان غالب مدرسه صرف می شود، آیا میتوان گفت کودکان در یادگیری زبان غالب مدرسه با مشکل مواجه می شوند؟ یکی از مهمترین یافته های تحقیقات آموزشی که در بسیاری از کشور های جهان انجام شده این است که اجرای خوب برنامه آموزشی دوزبانه در آموزش علمی و دانش موضوعی در زبان اقلیت، بدون هیچ تاثیر منفی بر پیشرفت کودکانی که به زبان غالب آموزش میبینند می تواند ارتقا یابد. در قلب اروپا، در بلژیک که برنامه ارتقاء مهارت های سواد و تکلم کودکان در ۳ زبان (زبان مادری، هلندی و فرانسوی) در مدرسه ابتدایی پرورش می یابد، اغلب مزایای آموزشی دو و سه زبانه را به وضوح نشان می‌دهد.

میتوان از خلاصه تحقیق فوق به چگونگی این اتفاق چگونه پی برد. هنگامیکه کودکان زبان اقلیت را می آموزند (مثال زبان خانه)، آنها تنها این زبان را در معنای محدود یاد نمیگیرند، بلکه مفاهیم و مهارتهای فکری را که به طور یکسان مربوط به توانایی عمل در زبان غالب نیز هستند، یاد می گیرند. دانش آموزان در زبان مادری درک می‌کنند که چگونه به زمان اشاره کنند و مفهوم زمان را درک می‌کنند. به منظور اشاره به زمان در زبان دوم (مثال زبان غالب) نیازی به یادگیری دوباره مفهوم زمان (در زبان دوم) ندارند و کافیست برچسبی مناسب ویا “ساختار های سطحی” برای مهارتهای فکری که قبلا آموخته اند، بیابند. بطور مشابه در مراحل پیشرفته‌تر، انتقال زبانی در سواد و مهارت های علمی مانند فهم چگونگی ‌تمایز ایده اصلی از جزئیات مربوطه عبارات نوشتاری یا داستان، شناسایی علت و معلول، تشخیص حقیقت از نظریه، ترسیم ترتیبی از اتفاقات در یک داستان و یا نقل تاریخی، وجود دارد.


زبان های مادری کودکان در اوایل سال تحصیلی مدارس بسیار شکننده هستند و به راحتی از بین می روند.

بسیاری از مردم هنگام دیدن ارتقاء سریع مهارت کودکان دوزبانه در مکالمه به زبان غالب، در اوایل سال تحصیلی مدرسه متعجب می‌شوند (اگرچه یادگیری مهارت های زبانی آکادمیک برای متکلمان زبان مادری مدت زادی طول می کشد). با این‌ حال، آموزگاران اغلب از چگونگی از دست دادن زبان مادری در کودکان حتی در چهارچوب خانه آگاهی بسیار کمی دارند. وسعت و سرعت از دست دادن زبان با توجه به غلظت خانواده‌های مربوط به یک گروه زبانی خاص در مدرسه و محله متفاوت خواهد بود. در جایی که زبان مادری در جامعه خارج از مدرسه بطور گسترده استفاده می‌شود از دست دادن زبان مادری در میان کودکان کمتر خواهد بود. با این حال، در جایی که زبان جوامع با بی دقتی مواجه شده و یا در همسایگی به اقلیت کم ارزش تبدیل شده‌اند، کودکان توانایی خود را برای برقراری ارتباط با زبان مادری خودشان را در طی دو یا سه سال بعد از شروع مدرسه میتوانند از دست بدهند. احتمال دارد که بتوانند توانایی شنیداری (درک) خود را حفظ کنند اما آنها از زبان غالب برای پاسخ دادن به همسالان، خواهر، برادر، پدر و مادر خود استفاده خواهند کرد. با گذشت زمان کودک تبدیل به نوجوان می‌شود. شکاف زبانی بین والدین و فرزندان، شکاف عاطفی بوجود می‌آورد. دانش آموزان اغلب با نتایج قابل پیش بینی، از هر دو فرهنگ خانه و مدرسه بیگانه می‌شوند.

برای کاهش میزان از دست دادن زبان، پدر و مادر می‌بایستی برای زبان خانه سیاستی خوش بنیه و محکم ایجاد کرده و فرصت‌های مناسبی برای استفاده از زبان مادری (مثال خواندن و نوشتن) و مفاهیمی که بتوان از آن استفاده کرد (مثال روز مراقبت از زبان مادری، گروه‌های بازی، بازدید از کشور های منطقه و غیره)، برای کودکان فراهم آورند.

معلمان نیز از طریق برقراری ارتباط و پیام‌های مثبت و قوی درباره ارزش‌های دانستن زبان های بیشتر و ذکر این واقعیت که چندزبانگی دستاورد زبانی و فکری مهمی است، می‌توانند جهت حفظ و رشد زبان مادری کمک کنند. به عنوان مثال می توانند آغازگر پروژه‌های کلاس با محوریت رشد آگاهی زبانی کودکان (۱) (به عنوان مثال بررسی و جشن گرفتن چند زبانگی دانش آموزان در کلاس) و به اشتراک گذاری زبان در کلاس (۲) (برای مثال روزانه یکی از دانش آموزان یک کلمه معنی دار از زبان خانه به همراه می آورد و یاد می دهد سپس بهمراه معلم در مورد کلمه به بحث می‌پردازند).


منع زبان یک کودک در مدسه، منع آن کودک از مدرسه است.

هنگامیکه پیام ضمنی یا صریح به کودکان در مدرسه با مضمون “زبان و فرهنگ خود را در درب مدرسه ترک کنید” ابلاغ می‌گردد، کودکان نیز بخش اصلی هویت خویش را در درب مدرسه جای می‌گذارند. هنگامیکه این منع و پس زدن را احساس می‌کنند احتمال بسیار کمی وجود دارد در کلاس درس با اعتماد به‌نفس و فعالانه‌ شرکت کنند. پذیرش منفعلانه تنوع زبانی و فرهنگی کودکان در مدرسه برای آموزگاران کافی نیست. آنها باید فعال باشند و جهت تصدیق هویت زبانی کودکان از طریق نصب پوستر علاوه‌ بر زبان غالب مدرسه در زبانهای مختلف مدرسه،ابتکار عمل به خرج داده و آنها را تشویق به نوشتن در زبان مادری خود کنند (مثال: نوشتن کتاب‌های دوزبانه توسط دانش آموزان) و بطور کلی شرایطی را ایجاد کنند که در آن تجربه زبانی و فرهنگی تمام کودکان، فعالانه پذیرفته شده و معتبر باشد.


شکل‌گیری یک هویت پویا برای آینده.

هنگامیکه مربیان یک مدرسه سیاست‌های زبانی را توسعه بخشیده و برنامه درسی و آموزشی خود را طوری سازماندهی کنند که سرمایه فرهنگی و زبانی کودکان و جوامع در تمام تعاملات مدرسه مورد تائییدشان قرار گیرد، آنگاه نگرش منفی و جهالت در مورد تنوع موجود در جامعه‌ بزرگتر را رد کرده‌اند. در چالش روابط اجباری قدرت، مدرسه می‌بایستی در نقش آئیینه‌ای عمل کرده و به آنها نشان دهد که چه کسی هستند و در جامعه می‌توانند به چه‌ کسانی تبدیل شوند. کودکان چند زبانه سهم زیادی را در جامعه خود و جامعه جهانی دارند، اگر تنها ما به عنوان مربیان هستیم به آنچه که به صحیح بودنش باور داریم، عمل کنیم:

- تجربه فرهنگی و زبانی کودکان در خانه پایه و اساس یادگیری آینده آنهاست و باید به جای تضعیف آن پایه و اساس، آن را ساخت.

- هر کودک حق دارد استعداد هایش به رسمیت شناخته شود و در مدرسه تشویق گردد.

هنگامیکه دیدمان نسبت به تنوع زبانی و فرهنگی به عنوان “مشکلی که باید حل شود” را متوقف کرده و اینگونه به مسئله با دیدی باز نگاه نکنیم که منابع زبانی و فرهنگی و فکری را از خانه‌های خود به مدارس و جوامع ببریم، در کوتاه¬مدت سرمایه فرهنگی، زبانی و فکری جوامع ما به طرز چشم گیری افزایش خواهد یافت.


2001 فوریه. اتاق زبان7(19), 15-20.

References 

-Baker, C. (2000). A parents' and teachers' guide to bilingualism. 2nd Edition. Clevedon, England: Multilingual Matters. 

-Cummins, J. (2000). Language, power, and pedagogy. Bilingual children in the crossfire. Clevedon, England: Multilingual Matters. 

-Skutnabb-Kangas, T. (2000). Linguistic genocide in education-or worldwide diversity and human rights? Mahwah, NJ: Lawrence Erlbaum Associates.


ترجمه: سارا عباس‌پور – وحید نریمان 1/12/1394


نسخه پی‌دی‌اف: http://www.facebook.com/l.php?u=https%3A%2F%2Fwww.dropbox.com%2Fs%2Fea1yl807k1n6lii%2FBilingual-Children-s-Mother-Tongue-Why-Is-It-Important-for-Education-F.pdf%3Fdl%3D0&h=AAQE0UkMH

قاتیلانلار ۰ قاتیلمایانلار ۰ ۹۳/۱۲/۰۲
وحید نریمان

Bilingual

Children

Education

mother tongue

نظرات  (۰)

باخیش یازیلماییب

گؤندر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی